خوش آمدید
بايد آهسته گذشت ..........
از كنار غربت .......
بايد از گوشه تاريك ونمور سرداب...
از كنارلانه موش گذشت ...
چشمها را بايد به افق باز كنيم..
بايد از پنجره عشق گذشت ...
نور را بايد ديد....
ازمسيري كه به خورشيد دگر راهي نيست....
پاك تر بايد ديد..........
از خطا ها گذشت........
دوست را آينه اي آن سو ديد.........
در ميانش مائيم....
كودكي پاك ولطيف....
هاله ايي از نور است منطق ديدن دوست.......
اسم اين نور خداست.........
با يد ازاين دل بيمار گذشت....
دوست را بايد ديد......
مثل آب پاك وزلال....
عمر ما ست بس كوتاه .......
آب را گل نكنيم.
کارساز ما به فکر کار ماست
فكر ما در كار ما آزار ماست
راه دار ما به فكر راه ماست
فكر ما در راه ما آزار ماست
او خدا و درهمه حال يارماست
نا خدا بودن در اين دريا همي آزار ماست
ديدن يك ذره از رحمت اميد راه ماست
كور دنيا و بنده شيطان شدن آزار ماست
خالق است و هر نفس در ياد ماست
غفلت بيجا ازاين نعمت همي آزار ماست
ما همسايه ي خدا بوديم
شايد دیر بهم رسیدیم شايد مرا به ياد نياوري .
اما من تو را خوب مي شناسم . ما همسايه ي شما
بوديم و شما همسايه ي ما و همه مان همسايه ي خدا .
یادته گل یاس
يادم مي آيد گاهي وقت ها مي رفتي و زير بال فرشته ها قايم مي شدي
و من همه يه آسمان را دنبالت می گشتم ، تو مي خنديدي و
من پشت خنده ها پيدايت مي کردم .
خوب يادم هست که آن روزها عاشق آفتاب بودي .
توي دستت هميشه قاچي از خورشيد بود . نور از لاي انگشت هاي نازکت مي چکيد .
راه که مي رفتي ردي از روشني روي کهکشان مي ماند .
يادت مي آيد؟
گاهي شيطنت مي کرديم و مي رفتيم سراغ شيطان .
تو گلي بهشتي به سمتش پرت مي کردي و او کفرش در مي آمد .
اما زورش به ما نمي رسيد . فقط مي گفت :
همين که پايتان به زمين برسد ، مي دانم چه طور از راه به درتان کنم .
تو ، شلوغ بودي ، آرام و قرار نداشتي .
آسمان را روي سرت مي گذاشتي و شب تا صبح از اين ستاره به آن ستاره مي پريدي .
آرزويي روياهاي تو را قلقلک مي داد .
دلت مي خواست به دنيا بيايي و هميشه اين را به خدا مي گفتي .
و آنقدرقدر گفتي و گفتيم تا خدا به دنيایت آورد . من هم همین کار را کردم ،
بچه هایدیگر همینطور .....
ما به دنیا آمدیم و همه چیز تمام شد .
تو اسم مرا از یاد بردی و من اسم تو را ،
ما دیگر نه همسایه ی هم بودیم و نه همسایه ی خدا ، ما گم شدیم
و خدا را گم کردیم ....
عشق طاهر من ، همبازی یهشتی ام ! نمی دانی چه قدر دلم برایت تنگ شده .
هنوز آخرین جمله خدا توی گوشم زنگ می زند:
از قلب کوچک تو تا من یک راه مستقیم است ، اگر گم شدی از این راه بیا .
بلند شو از دلمون شروع کنیم .
خدا خواست دوباره همدیگر را پیدا کنیم
آدمک....؟
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همینجاست ....؟ نخند
آدمک آمده ایی بهر چه کار
نظرت دیدن رویاست ..؟ بخند
دستخطی که تو را عاشق کرد
گریه بر سید زهراست (س) .. نخند
زندگی ..! شادی .. کاغذی ماست بخند
آدمک گم بشوی.. گریه کنی ؟
آخر دنیا...همین جاست بخند
آن خدایی را که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند
آدمک بیدار باش روز تو کوتاه است ببین
آدمک موسم گریه به مولاست نخند
آدمک بحر امروز بسی طوفانی است
کشتی اش آن سوی فانوس پیداست بخند
آدمک...! مادرش چشم به راه بی سرش
دخترش با گوش پاره .. همین جاست نخند
آدمک چشم نداری گر اشک نبود
آدمک اشک بیاور ته ایمان اینجاست
آن خدایی که بزرگش خواندی
قیمت این رگ پیداست نخند
آدمک یار تورا یاری کرد
موسم هل من مولاست نخند
دوستان خوبم تو این ماه مواظب دلتون باشین
چون دلی که جای حسین(ع) شد آینه تمام نمای خداست