دلم تنگه ....

سلام به دوستای خوبم


حرفی ندارم بزنم فقط اومدم بگم دلم تنگه .... واسه همه تون ....


شب لیله الرغاب

دو شب مونده به شب لیله الرغاب  ؛ شب آرزوها  می گویند

قاصدک ها این روز می آید و  آرزوهای همه ما رو  سوار می کنه

می بره اون بالا بالا ها ...

حالا من موندم و یه دل که  پره  از درد ... 

دلم می خواهد دلمو بدهم بهش  با خودش ببره به راستی که

خسته ام از این آدمهای زمینی ...

 بیزارم از آدمهای دو رو ... از آدمهایی که قدر محبت  و

دوستی تو را به مثقالی ناچیز می فروشند ... 

در ذهن خود تو را آنطور که نباید می سازد ...

 از آدمهای که آنقدر مقام دارند که می تواند آینده تو را به بازی دهد ...

از آدمهایی که نور امیدت را کور می کند  ....

 

چقدر سخته  همه اینها رو بریزی تو دلت  ...  آخه من به کی بگم  .

... خداجون همه اش رو آوردم پیش خودت  همه اش رو  ...

 اعتراضهامو  ، گریه هامو ، گلایه ها مو ...  ولی باز سبک نشدم  .

..  بیچاره دلم چقدر پره ... 

با اشکی که تو چشمامه  آرزو می کنم  تو این شب عزیز

 دلمو پذیرا  باشی و  دستی از سر مهر  و بزرگواریت  روی آن 

 بکشی و دردی از درد ها را کم کنی  ...

یه آرزوی دیگه هم می کنم : دلم می خواد همه عزیزانم رو سلامت نگه داری .

 

 

17 خرداد ماه

ساره



*  این را نوشتم تا بهانه ای باشد  برای یاد آوری کردن این شب 

 به دوستان به این امید که از باغ دعاشون یه گل هدیه بگیری شما هم به یادم باشید.

خسته در حبس زمینم

دوست من یادم کن

به نگاهی  ، به پیامی ، به سخنی شادم کن ...

 

بعد از مدتها سلام 

سلام به دوستان خوبم

 

حالتون چطوره ؟  چه خبر ؟ 

حال منو اگه بپرسیدید  باید بگم  درگیرم ....  درگیر خیلی چیزها که جزئی از زندگی است ...  کلی هم خود زندگی  ...  زنده ایم .. نفس می کشیم ... بالا می رویم و دوباره به نقطه اول  پرت می شویم... می جنگیم  تا به آنچه می خواهیم برسیم .... اما غافل  از خودمانیم ... نمیدانیم خود بازیچه زندگی شدیم ...

چه  تلخ است روز  آخر رفتنت قصه ای  برای گفتن نداشته باشد ...

فردایت هنوز نامعلوم باشد

...

به هر چه بود و نبود است می گذرد

تنها دلخوشی من خدایی است که شاهد است  و بس

....

 

پرونده کاری ام از امروز بسته می شود تا فردایم را خدا برایم رقم زند ...

باشد که این بار دستان  او  روی برگه سرنوشتم حکمی برای نوشتن داشته باشد ...

 

خسته ام از بار گران سردرگمی،  تنهایی ، بی هدفی  ... 

برایم دعا کنید ...

 

7 خرداد ماه سال 90


ساره

بدون عنوان!

بعد از مدتها سلام

سلام به تک تک دوستان خوب و مهربونم



نمیدونم از کجا شروع کنم باورم نمیشه ایندفعه چقدر طولانی شد

نبودنم و چقدر هم دلتنگی کردم و هوای تک تک شما رو فقط خدا می دونه ...


امیدوارم ایام را با کوله باری از خاطره های خوب و خوشی

پشت سر گذرانده باشید  و این نبودن و بی خبری و سر نزدن

 به شما رو پای بی معرفتی ام نگذارید. شرح زیاد است و فرصت اندک...


پس مختصر می نویسم: دو ماهی است که آزار کامپیوترم شروع شده

و تا حالا 2 بار رفته تعمیر و هر بار یه مشکل جدید به دلیل

 ناشناخته ماندن مشکل اصلی و حالا نوبت سوم است...


از یک طرف به دلیل خرابی کامپیوتر و از طرف دیگر پاک شدن

نیمی از اطلاعات شخصی و همچنین مشغله کاری دسترسی

به نت نخواهم داشت   ولی هر از گاهی یه سری خواهم آمد.



آرزو می کنم سالی که پیش رو دارید آغاز روزهایی باشد که آرزو دارید.

دوستتون دارم و به خدا می سپارمتون.


فراموشم نکنید هاا..


به نام خداوند شادی ها

یا مقلب القلوب و البصار

یا مدبر اللیل و النهار

یا محول حول و الا حوال

حول حالنا الی احسن الحال

********

 « ای آنکه به تدبیر تو گردد ایام

ای آنکه به دست توست احوال جهان

ای دیده از تو دگرگون مدام

حکمی بنما که گردد ایام به کام »

 

پروردگارا

قسم به برکت گندم زار

اشک پاک و بوی بهار

همه دوستان را پشتیبان باش

 

سلام دوستان گلم

 

سال نو را به تک تک شما عزیزان تبریک و شاد باش می گویم و امیدوارم سالی پر از خاطره های به یاد ماندنی و سال رسیدن به تمام آرزوهایتان باشد

                          و سالی که به خدا نزدیکتر شویم...

 

بهار را دوست دارم به خاطر اینکه یک هدیه خداوند است به  همه ی ما ...

اما وقتی به بچه ای فکر می کنم که لباس عید ندارد

و یا پدری شرمنده بچه و خانواده اش است

دلم می گیرد ...

 

ولی خوشحالم امسال شاهد عیدی خریدن بچه های بی بضاعت بودم بچه هایی که با آب و تاب از خریدهایش برایم می گفت....

 

خوشحالم امسال دلم آرامتر است .

                                 ساره

صحبتی با خدا  

خدا جون دلم واست تنگيده  و دنبال بهانه ام كه باهات حرف بزنم . خيلي باهات حرف دارم و مي دونم توام منتظر اين لحظه اي تا برات بگم .  يادته قبلا ها برات يه عالمه نامه مي نوشتم بالاخره يه روزي مي شد مي رفتم سراغش يكي يكي بازش ميکردم مي ديدم كه نامه هام بي جواب نمونده . مگه مي شه تو با اين همه بزرگوارات منو نپذيري مگه مي شه جوابمو ندي ؟

یادته باهم یه عالمه قرار گذاشتیم و تو بهم قول دادی در همه حال مراقبم باشی كمتر از عاليترین بهم ندی  منم بهت قول دادم  اگه چيزي ازت خواستم اول اجازه بگيرم و اگه به صلاحمه درخواست كنم . بهت  گفتم اگه تو ناراضي باشي من دلم به نارضایتیت راضی نمی شه. می دونم ،آخه تو دوستم داری و همیشه برام بهترین ها رو خواستی ، آخه از خوبي بي نهايت تو، بد خواستن واسه بنده هات محاله.

در این میون چند تا نامه هم بود که تو زیرش نوشتی موافقت نشد . خوب یادمه چقدر ناراحت می شدم بچه تر که بودم  باهات قهر می کردم شاید کارهایی هم کردم که تو رو ناراحت کنم تا دلتو بدست بیارم !  آرزوی چیزی که داشتم و ازم گرفتی  می خواستم دوباره اونو بهم بدی و تو چقدر محکم گفتی نه . هیچوقت نفهمیدم چرا من باید اینجوری باشم همش می گفتم آخه چرا من ...؟ از جایی همه بهم یاد می دادن همینو ازت بخوام  .. کم کم داشتم به دنیای خودم عادت می کردم اما بهم میگفتن دعا کن بخواه بهت میده  وقتی کم کم که بزرگ شدم و فهمیدم خواست تو یعنی چی  ..  تو رو که بیشتر شناختم فهمیدم خیلی بزرگتر از اونی که من درکت کنم خیلی بزرگتر ...

  پس به خودت تکیه کردم و امیدوار با تو مسیر بلند آینده ام رو انتخاب کردم و تموم تلاشم رو کردم  حالا خوشحالم – خوشحالم اگه اون لحظه بدی کردم باهام قهر نکردی تنهام نذاشتی خوشحالم که تو رو دارم 

حالا می فهمم دنیای من  چقدر زیبا و بزرگه  برام مهم نیست که نمیشنوم برام مهم اینه که تو رو داشته باشم برام مهم اینه کسی باشم...

به خصوص اینروزها داری امتحانم می کنی  شایدم داری منو آماده می کنی تا تو راهی قدم بردارم که آرزومه راهی که برای رسیدن بهش با توکل به خودت تلاش کردم . این 3ماهی که میرم مدرسه و با بچه ها هستم می فهمم چقدر این دنیا رو دوست دارم چند روز پیش بعد از مدتها تلاش وقتی دیدم یه دختر کوچولوی 7 ساله cp    تونسته از لب خونی عکسهای مورد نظر رو نشون بده اونقدر ذوق کردم که اشک تو چشام جمع شد  چقدر شیرینه  لحظه های که بچه ها یاد می گیرن و سعی می کنن نشون بدن بلدند ...

چقدر شیرینه کاری رو بکنی و اونقدر خسته بشی حتی ازت یه تشکر خشک و خالی هم ازت نکنند ولی عوضش دل بچه ای رو شاد کنی ...

خدا جون همین که می دونم  وقتی نظاره گری چون تو رو دارم نباید تو دلم شک  و تردید راه بدهم.

 

حالا میخوام بگم

 « بلند تر از همیشه خواست تو برام مهمه  چون نهایت کارهامو قراره به تو تقدیم کنم

پس تموم سعیمو می کنم  

                                          اونی باشم که تو میخوای

 

 

خدا جون راضی ام به رضای تو

 

 

ساره

 

شب اول ماه ربیع الاول

 

 

رحلت رسول اکرم پیامبر بزرگ اسلام  و شهادت امام حسن مجتبی را به تمامی شیعیان تسلیت  باد

 

اتفاقات بسیاری  از شب ربیع الاول نقل شده  که در سال 13 بعثت مبدا هجرت حضرت رسول صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه منوره بود آن شبی که در غار ثور متخفی شد و حضرت امیر المومنین جان خود را فدای جان شریف او نمود و در جای آن حضرت خوابید و اینگونه برادری خود را با پیامبر به عالم نشان داد آیه کریمه : و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات  الله      در شان حضرت علی (ع) نازل شد. ( مفاتیح الجنان)

و اما 

مورد دیگری هم است که در آن حضرت محمد ( ص ) گفته هر کس آخر ماه صفر و به عبارتی روز اول ماه ربیع الاول  را به این بزرگوار خبر بدهد مژگانی می دهد .

سالهاست که مردم زیادی  قبل از اذان صبح  در این روز به امید دریافت مژگانی  جلو مساجد  جمع می شود تا این خبر مهم را به پیامبر بزرگ ما بدهد و مژگانی بگیرد.

امسال دلم می خواهد شما رو هم با این قضیه آشنا کنم  به امید اینکه بتوانم سهمی هر چند کوچک در این راه بردارم :

زمان : روز اول ربیع الاول قبل از اذان صبح

مکان :  زدن 7 در مسجد و خواندن آیه مربوطه

 

قبل از هر چیز نیت می کنید و عزم خود را جمع می کنید و به هر مسجد که می رسید دست خود را روی در مسجد به حالت در زدن می گذارید و می خوانید :

یا ملک العرش درت می زنم

یا ملک العرش درت می زنم

یا ملک العرش چنان در غمم

یا ملک العرش رها کن غمم

یا ملک العرش سریع الدعا

یا ملک العرش دعای مستجاب

یا احدُ  یا صمدُ   یا مجیدُ

بنده عاصی به تو دارد امید

بنده خود را تو نکن ناامید

یا حضرت محمد به شما خبر می دهم که ماه صفر تمام شد.

بعد مژگانی خود را بیان کنید.

 همین گونه تا هفتمین در مسجد می رسید تکرار می کنید البته بهتر است زودتر شروع کنید تا وقتی به هفتمین مسجد می رسید موقع اذان باشد.

شاید باورتان نشود وقتی برای اولین بار میروید خواهید دید جمعیت از مردمی که به همین قصد آمده اند . کارهای دیگر آن شامل شمع – گل و شکلات و ... است که می توانید با خودتان ببرید . گل را آنجا بگذارید و شمع را روشن کنید شکلات را بخش کنید اگر  خیـــــــــــلی زود رفتید و  کسی ندیدید آن را در اطراف در ورودی مسجد بریزید  در ضمن شما هم می توانید شکلاتهای که دیگران ریختند را بردارید ...!

 

تنها سهم من از گفت این  ذره ای از دعای شماست ما را هم از دعایتان بی نصیب نگذارید.

راستی در  مفاتیح نوشته تو این روز مستحبه این دو بزرگوار را زیارت کنید و برای شکر سلامتی پیامبر در آن روز روزه بگیرید .

 

 انشالله همگی حاجتتون رو بگیرید و به امید شفای همه بیماران 

 

 

آزمون خود شناسی

کدوم یکی از کلمات زیر یک دوست مثل منو توصیف می کنه؟

 

ماه

آسمون

یخ

شن و ماسه

آتش

جاده

آب

 

 حسن واقعیتون رو بگید.

جواب بدید تا بعد معنیشو بگم .

قابل توجه : نظرات برای این پست فعال می باشد.

 

 

 

 

ادامه نوشته

برگشتم ... !!

 

یه سلام پررنگ بعد از مدتها به همه دوستان خوب و مهربونم

حالتون چطوره ؟ خوبید ، خوش می گذره ؟؟

حال منو اگه بپرسید اول از همه می گم دلتنگتون شدم خیلی زیاد – اما خب دنیا هست دیگه چه  بخواهی چه نخواهی می گذره گرفتاری ، بیماری ، دسترس نداشتن به نت و ...

حالا که اومدم عرض ادب کنم ممنون از تک تک دوستان خوبم و محمد داداشی که در نبودنم هرروز  می اومد. میدونم این وبلاگ خیلی جای کار داره  خیلی دلم می خواد خیلی بهتر از این باشه ولی وقت همیشه کمه  راست می گن زندگی کوتاه است تا چشم بذاری  می گذره  ... ولی اینجا جاییه که من خیلی از دوستان خوبمو  پیدا کردم  زیادن اسماشو نمیگم که مبادا یکی جا بمونه و ناراحت بشه ... با همه  کمبود وقت می ام که شما ها رو داشته باشم  اگر بدی دیدید به بزرگی خودتون ببخشید.

 

پ.ن:

الهه جون بهت اس ام اس دادم گویا نرسید.

شیدا جان ببخشید الان نظرتون رو دیدم ببخش بی خبر رفتم .

دوست خوبم م . ق  از نظراتت زیبایت ممنون. ببخش که نبودم بیام پیشت ولی می ام ..

 

فعلاً حاضری مو زدم برم انشالله فردا میام مطالب می ذارم ...

با اجازتون

 

به مناسبت روز جهانی معلولان

 

آیا فریاد دلی که خبر از حضور روشن خویش را فریاد می زند ، را می شنویی ؟؟

امروز  روز  آنانی  است  که قطعه ای  از وجودشان  نزد خدا به امانت مانده 

...

می خواهند بودنشان را فریاد کنند

می خواهند به همه و شما بگوید که 

در پس نقص ظاهریشان

دنیایی از امید و عاطفه

دنیایی از نور خدا

دنیایی از ایمان و صفا

دنیایی که فراتر از دنیای شماست

رازی نهفته است

می خواهند بگویند:

جسمشان گرچه  معلول است حکمتی معقول است

می خواهند بگویند :

آنان معلول است که در روحشان نقص است .

 

لبخند روی لبانشان نقش بسته

و می خواهند نشان دهند

زندگی  را می شناسند و می دانند که

به این دنیا  نیامده اند که بمانند

آمده اند مثل همه  این راه را به پایان آورند

نشان دهند که می توانند  با همان نقص ظاهری 

راه ناهموار  را تا اوج رسیدن بپیمایند

ایمان دارند که خواستن فعلی محال نیست

تنها همت و گوشش وافر می خواهد

 

***

ای قطعه ای از نور خدا

ای  دریا امید

ای  فراتر از همه هستی

 

روزت مبارک

شگوفه های امید در دلتان تا همیشه جاودان باد

 

 

12آذر ماه سال 1389

 

ساره

 

 

فردای دیگر

برخيز

كوله بارت را بربند

 از فردا روز ديگري است

روز آمادگي و آزمايش

 

نتيجه اش نشان مسير پيموده  توست

اينكه  ثابت كني 

حرفهايي كه كسي باور نداشت

...

توانايي هاي كه ناشناخنه ماند

...

برخيز و كوله بارت را بربند

كه سحر نزديك است

شايد فرصت آغاز  باشد

مبادا جا بماني

...

 

فرصت به حقيقت پيوستن  پرواز بادبادكها در آسمون آرزوهاي تو

لبخند شيرين  كودكي را كه پاكي اش را به تو  ياد آور مي شود

دستهاي كه محتاج دستهاي توست

تا توانا گردد

 

 

اي حقيقت نزديك

 بي تو  اما من هيچم

رسيدن به مقصد را

،

رنگي كردن دفتر حكايت زندگي را

با دستان پاك كودكاني رنگانگ كن

متفاوت از ديگرانند

 

 

 

خدايا

اي اميد روشني فرداي من

 

در فصلي كه همه شروع مي كند زندگي را

درفصلي كه متولد مي شود مهر و عشق

در فصلي كه رويش دوباره را فرياد مي زند

در فصلي كه ....

 

مرا هم برويان و بگذار ميوه نارس آرزويم را فرشتگان آبياري كند ...

 

به بزرگي ات شك ندارم و مي دانم آرزو هميشه بر دل نمي ماند مي رسد روزي

و مي دانم مرا در حسرتش نخواهي گذاشت ...

 

 

بالله اعتصمت و بالله اثق و توکلت علی الله

 

 

ساره

 

 

تولد ...

 

شب شد 

و آسمان که گرفت

کودکی گریست

...

در این شب پائیزی سرد

کودکی پا به عرصه دنیا نهاد ...

صدای گریه حضورش  در این دنیا  پیچید

میان آدمها

 

....

 

خدا را که دید عاشق شد .

 

...

 

سالها سخت گذشت  و گذشت

 

و  امروز سال دیگری بر زندگی من افزود .

 

 

 ساره

 

12 آبان ماه سال هزار و سیصد و هشتادو نه

 

 

حرفهای ناتمام

 

هیچوقت نگفته اند که در زندگی باید به زور لبخند زد  بعضی وقتها باید تا نهایت آرامش گریست ....

 

فقط یک روز مانده

 

یک روز پراسترس

راهی که مسیر زندگی تو را تعیین می کند

آرزوهایت را در آغوش بگیری

یا ناخواسته

بادلخوری

همچنان مثل پارسال

لای بقیچه ای بپیچی و بگذاری برای روز مبادا

 

خدایا

دادرسی جز تو ندارم یاورم باش .

 

ساره

 

التماس دعا

در يك غروب دلگير پائيزي  ...

 

در يك غروب دلگير پائيزي  روي ديوار دلم نوشتم :

 

                      « زندگي كسي را بازنده اعلام  مي كند كه خدا را ندارد . »‌

 

 

يادم باشد در سر بالايي زندگي گاهي شيپي دلنشين در انتظارمونه و بهتره توقف نكنيم و به حركتمون ادامه بدهيم چون اگه متوقف كنيم نه تنها به آن هدف نميرسيم بلكه فرصتهاي ديگري را هم از خودمان مي گيريم.

 

دوستي برايم نوشت : كساني كه ناملايمات زندگي رو از اونا ميبينيم در حقيقت ماموريني هستند كه جانب تقدير اين كارو ميكنند تا ورزيده بشيم براي نبرد زندگي ، البته تقدير رو به عنوان سرنوشت غير اختياري قبول ندارم و معتقدم جرياناتي كه در زندگي برامون پيش مياد يا نتيجه و انعكاس كارهاي خود ما هستند كه با گذروندن اونا تسويه ميشيم و يا رويدادهايي كه براي قرارگرفتن ما در اون مسيري كه شايسته اش هستيم از ماوراء برامون مديريت ميشه.

 

 

و داداشی برايم نوشت :  

زندگی دارای طول و عرض است
اگر در حرکت طولی مشکل داریم بهتر در عرضش خودمون رو محک بزنیم .

 


 

بايد يه تصميم خوب بگيرم .

يعني در كنار آرزويي كه هنوز بهش نرسيدم  دنبال فرصتهاي خوب ديگه باشم ...

در يك نقطه ماندن  برابر است با فرو رفتن در آن ....

 

هشدار  :  برخيز كه نشستن مطابق  كنديدن است  و بیشتر تقلا كردن مطابق بيشتر فرو رفتن

 

ساره

این  هم تقدیم به دوستای گلم

جمعه ای کنار  دریا -  2  

 

تو اين خونه دلم تو اين فانوس مشكي ام كسي حرفي براي گفتن ندارد و نميدانم  آيا كسي با دلش نوشته ام را مي خواند يا نه ... 

حرفهاي من كه پيچيده نيست  مي تواني عميق دلم را بنگري فقط اگر با دل بخواني ....

 

 

جمعه اي كنار دريا :

 

از شب قبلش با خوشحالي خودتو آماده مي كني تموم كارها رديفه  شب به آسمون نگاه مي كني ماه در نوراني خود پرتو نمايي مي كند با نگاه خيره مانده  به ماه و ياد  آرزوهايي كه  در رسيدن به آن از خود اراده خرج داده اي  و حالا كه فقط يک قدم به رسيدنش مانده  آرزوهايت معلوم نيست كجا جا مانده است؟  اما  اميد هنوز كنار توست ....  با لبخندي كه رو لبانت  آمده به ماه شب بخير مي گويي ....  تا صبح  در خواب هستي و نمي داني دور و برت چه خبر است  ... صبح كه بر مي خيزي مي بيني   كسي مي گويد ديشب چه وزش بادي ورزيد  طوفاني  بود كه صداهايش آدم را مي لرزاند ....  خبري از برنامه و قرارت نيست  ....  مي گويند  دريا كولاكي شده  .. و من مي انديشم كه آيا دريا با اين عظمت و بزرگي اش ، از وزش باد و طوفان كمتر است ؟؟ ... 

يک ساعت كه مي گذرد از لابه لاي پرده  نوري به اتاقم ميتابد از فكر بيرون ميايم و مي بينم كه خورشيد با تمام انرژي بر زمين مي تابد بار ديگر لبخند در لبانم نفش مي بندد ..

 

به ياد  اين جمله دوست داشتني مي افتم : 

 

                                           «   در انتهاي نااميدي بسي اميد است

                                                در پـايـان شب سـيه سپـيـد است  »

 

 

نزديك ساحل كه مي شوم ريه ام  را پر مي كنم از هوايش ... دوستش دارم و عاشق اين هوايم ...

 

زمان همچنان مي گذرد

 و من روي خاك ساحل نشسته ام  به شبي كه گذشت مي انديشم  و آفتابي كه با تمام شدت مي تابد ...

 

 

به چه مي انديشم ؟

 

به آرزوهايم  كه هنوز  كال مانده  .. به تمام تلاشها و اميدهايم ...

 

آيا آرزو هايم را خواهم يافت ؟؟

 

.

.

.

 

 

فقط  مي دانم خدا كنار من است .

 

 

ساره

 

جمعه ای کنار  دریا

 

صبح جمعه آرامش روز آفتابي  پس از شب هولناك از وزش باد

و گذر ابر از لابه لاي ماه و طوفان و عرش موجهاي دريا

جا مانده از سحر

و تيك تاك زمان در حال گذر

...

صبح جمعه آرامش روز آفتابي نشسته ام كنار موجها

جايي همين نزديكي

تماشاي آب بازي كودكان

ريزش موجها پشت سر هم

 ...

وقتي غروب خورشيد از راه مي رسه باز كه دلم هواي نوشتن كرده يادم مي اد

خيلي وقته ننوشتم

و

اين نوشتن بهانه است

شايد مشقي براي شروع

 

27 تير

 

ساره

 

 

پ . ن : کم کم می خوام شروع کنم دوباره دوباره .... دی:

 

...

 

بابایی ...

 

اینروزها دلم هزار بار بهانه ات را می گیرد

دلم نگاهت را می خواهد و بودنت را

 

گاش

باز لبخند و صدای دلنشین ات هوای دلم را داشت

 

کجایی ببینی گاهی آنقدرها خسته می شوم

که جز  نوازش دستهای تو هیچ چیز آرامم نمیکند

 . . .

 

نیستی ببینی جام اشکهای تنهایی ام را

 

ساره

 

 

به مناسبت هفته جهانی ناشنوایان

در زمزمه جوبیاران 

                     زندگی را جستجو کن

در نوای مرغان عاشق

                       سرود حیات بخوان

در همهمه شاخساران 

                         روح را دنبال کن

در طلوع زندگی

                            لبخند بزن

 و در بی نهایت

                   بـه عشــق بـیـنـدیـش

و در صداقـت و پاکـی 

                       خـود را دریـاب






هفته جهانی ناشنوایان ۲ تا ۸ مهر ماه ، بهانه فریادی هست که زندگی را در سکوت با خالق هستی خویش پیوند زده


فریاد سکوت گونه یتان پر رسا باد.



ساره


سکوت

گاهي شرايط آدما يك دفعه از اين رو به اون رو ميشه كه از خودت مي پرسي چرا اينطور شد مثل حسي كه من الان دارم  ...

 

خدايا

 

خسته ام  خسته  ...

 

گاش يكي بود كه باهاش حرف بزنم  گاش ....

خدا چرا فکر می کنم  اينقدر تنهام 

چرا يه دفعه دور و برم خاليه؟  ... 

 

خودت به دادم برس

.....

...

 

آخ جون بارون

 

اينقدر يواشکی  اومدي كه وقتي زمین  از تو خيس بود ديدمت

اينقدر آروم  آروم باريدي با نم نمي دلنشين

 

  

خدايا شكرت

 

 

ساره