رحمت آمد آری

خدا آمد آری

رمضان آمد آری

رحمت  امد آری

مثل  هرسال 

مثل  هر شب

مثل  هر صبح

مثل خنده به لب بیماری 

مثل رقصیدن 

آن کودک  من..

با  دلی رویایی 

مثل جان  کندن  ما

زیر چرخ و فلک... این  بازی

رمضان  امد ... آمد آری

قلبهامان  خسته

 زخمهامان  کهنه

درد هامان  مانده

قصه ی  مادرمان 

که  به  درگاه  مانده

شادی کودک من

که حبابی است ساده

به کمی  فند و عسل

به  دوتا  کاسه  کوچک

 که  پر از آش  غم  است...

 عید ماست .اینک..

 همه  حالم عید  است

ناله  هامان  خاموش

قلبمان ازخم  ابروی  پدر شرمنده

رحمت  آمد آری

 مادر من...

روزه  را دیداری

نیت  یک  ماهه

سفره  ساده  ما ..

چند خرما ..

تبسم ..

زیر لب زمزمه ی..بعد، افطاری

رحمت آمد آری

خدا  آمد آری

 که شود بر دل ما  تیماری 

 که شود میکده  را می داری

که نهدبر دل بشکسته  ما  دیواری

رحمت آمد آری

وای خدای من

خودکارم را از ابر پر مي کنم

ابر را با همه  وجودم  بارانی نگه  می  دارم

 تا  برايت با  باران از دلتنگی هایم بنويسم.

به ياد اون روز قشنگ مي افتم

که تو را ميان شمع ها ديدم.

همیشه  کودک  درونم  مهر تو را مي خواهد

باورم  کن....

 همیشه دوست دارم با اشتیاق به سوي تو بيايم.

 خدا شاهد است

هرشب  به  یاد تو  همه  آسمان  را می گردم 

هفت بار  از آسمان هفتم تا سقف آبی

از گرمای خورشید تا نرمی ماه

از  خورشید  تا ریزترین  ستاره  راه شیری

ابر به ابر  از اقیانوس تا  برکه  روستای  عشق

کوچه  به کوچه ... به  دنبال تو گشتم

گوشهایم  را تیز کردم ...

 تا در آواز شب اويز هاي عاشق..

 یا در آستانه حضور عشق..به  تو

در چشمان يک عاشق مضطرب..

نشانه ای از تو را می جویم..

ساده و صاذق مثل

 سلامی که از کودک تازه واژه  آموخته ی دلم شنیده ایی

مي خواهم

وقتی گلها در انتظار قطره ایی احساس نیازند..

وقتي باغها بيدارند...

وقتی باغبانها دلسوزانه بذر عشق می کارند.

وقتی قناریهای عاشق  نغمه سر می دهند

وقتی همه جانم سراسر دلتنگی دوری توست

براي تو  بنويسم.

وشاید ....

 تو در فراغم نوشته  هایم  را بخواني

و جواب آنها را به نشاني عشق ارسال کنی


اي کاش قابل  میشدم تا تنهايي ات را براي کودک درونم معنا کنی

 و از گوشه هاي افق ... در مسیر کهکشان  محبت برايم آواز بخوانی

وای  خدای من 

جمال یار پری چهره  عاشقانه  بکش

که  یک کرشمه  تلافی صد جفا بکند..

آه خدای دریاها

دوباره شب شد و،دوباره طپش اين دل بي قرارم.

دوباره سايه ي حرف هاي تو..

فرشته ی عشق که روي ديوار روبرو مي افتد.

کاش میشد همه ي ديوارها پنجره شوند

و من تو را ميان چشمهايم می نشاندم.

دوباره شب.....

سکوت .. ماه ... ومن

،دوباره تنهايي و دوباره خودکاري از جنس دل

 که با همه ي ابر هاي عالم پر نمي شود.

دوباره شب...،

دوباره ياد تو که اين دل بي قرار را با خواب بیگانه  کرده  است

دوباره شب...

،دوباره تنهايي،دوباره سکوت،دوباره من و يک دنيا خاطره

شبهایی که  خسته ایی...؟

بالای بالینت  تا صبح  عاشقانه خواهم  نشست

تا خدای نکرده اون شب به صبح گرفته ایی ختم نشود

دلم نگران است ...

انگار خبری در راه  است

به یاد مادر ..

مقام خدیجه در بهشت

از فضیلت‏های حضرت خدیجه علیهاالسلام ، مقامی است در بهشت که از سوی خداوند به ایشان وعده داده شده است. پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نیز بارها این مسئله را به خدیجه بشارت می‏داد و می‏فرمود: «در بهشت، خانه‏ای داری که در آن رنج و سختی نمی‏بینی.» امام صادق علیه‏السلام نیز می‏فرماید: هنگامی که خدیجه وفات یافت، فاطمه خردسال بی‏تابی می‏کرد و گرد پدرش می‏گشت و سراغ مادر را از او می‏گرفت. پیامبر از این حالت دخت کوچکش بیشتر محزون می‏شد و دنبال راهی بود تا او را آرام کند. فاطمه همچنان بی‏تابی می‏کرد تا اینکه جبرئیل بر پیامبر نازل شد و فرمود: «به فاطمه سلام برسان و بگو مادرت در بهشت خانه‏ای کنار آسیه، همسر فرعون و مریم، دختر عمران نشسته است.» هنگامی که فاطمه این سخن را شنید، آرام گرفت و دیگر بی‏تابی نکرد. 

وصیت‏ حضرت خدیجه

حضرت خدیجه (س) سه سال قبل از هجرت بیمار شد . پیغمبر (ص) به عیادت وی رفت و فرمود : ای خدیجه ، «اما علمت ان الله‏قد زوجنی معک فی الجنه‏» ; آیا می‏دانی که خداوند تو را دربهشت نیز همسرم ساخته است ؟ !

آنگاه از خدیجه دل جویی و تفقد کرد ; او را وعده بهشت داد ودرجات عالی بهشت را به شکرانه خدمات او توصیف فرمود .

چون بیماری خدیجه شدت یافت ، عرض کرد : یا رسول الله ! چندوصیت دارم : من در حق تو کوتاهی کردم ، مرا عفو کن .

پیامبر (ص) فرمود : هرگز از تو تقصیری ندیدم و نهایت تلاش‏خود را به کار بردی . در خانه‏ام بسیار خسته شدی و اموالت را درراه خدا مصرف کردی .

عرض کرد : یا رسول الله ! وصیت دوم من این است که مواظب این‏دختر باشید . و به فاطمه زهرا (س) اشاره کرد . چون او بعد ازمن یتیم و غریب خواهد شد . پس مبادا کسی از زنان قریش به اوآزار برساند . مبادا کسی به صورتش سیلی بزند . مبادا کسی بر اوفریاد بکشد . مبادا کسی با او برخورد غیر ملایم و زننده‏ای داشته‏باشد .

اما وصیت‏سوم را شرم می‏کنم برایت‏بگویم . آن را به‏فاطمه عرض می‏کنم تا او برایت‏بازگو کند . سپس فاطمه را فراخواند و به وی فرمود : «نور چشمم ! به پدرت رسول الله بگو :مادرم می‏گوید : من از قبر در هراسم ; از تو می‏خواهم مرا درلباسی که هنگام نزول وحی به تن داشتی ، کفن کنی .»

پس فاطمه زهرا (س) از اتاق بیرون آمد و مطلب را به پیامبر(ص) عرض کرد . پیامبر اکرم (ص) آن پیراهن را برای خدیجه‏فرستاد و او بسیار خوشحال شد . هنگام وفات حضرت خدیجه ، پیامبراکرم (ص) غسل و کفن وی را به عهده گرفت . ناگهان جبرئیل درحالی که کفن از بهشت همراه داشت ، نازل شد و عرض کرد : یا رسول‏الله ، خداوند به تو سلام می‏رساند و می‏فرماید : «ایشان اموالش‏را در راه ما صرف کرد و ما سزاوارتریم که کفنش را به عهده‏بگیریم .»  

وفات خدیجه (س)

خدیجه در سن 65 سالگی در ماه رمضان سال دهم بعثت در خارج ازشعب ابوطالب جان به جان آفرین تسلیم کرد . پیغمبر خدا (ص)شخصا خدیجه را غسل داد ، حنوط کرد و با همان پارچه‏ای که جبرئیل‏از طرف خداوند عزوجل برای خدیجه آورده بود ، کفن کرد . رسول‏خدا (ص) شخصا درون قبر رفت ، سپس خدیجه را در خاک نهاد وآنگاه سنگ لحد را در جای خویش استوار ساخت . او بر خدیجه اشک‏می‏ریخت ، دعا می‏کرد و برایش آمرزش می‏طلبید . آرامگاه خدیجه درگورستان مکه در «حجون‏» واقع است .

رحلت‏ خدیجه برای پیغمبر (ص) مصیبتی بزرگ بود ; زیرا خدیجه‏یاور پیغمبر خدا (ص) بود و به احترام او بسیاری به حضرت محمد(ص) احترام می‏گذاشتند و از آزار وی خودداری می‏کردند .

سالروز وفات  بزرگ بانوی اسلام  تسلیت  باد