خودکارم را از ابر پر مي کنم
ابر را با همه وجودم بارانی نگه می دارم
تا برايت با باران از دلتنگی هایم بنويسم.
به ياد اون روز قشنگ مي افتم
که تو را ميان شمع ها ديدم.
همیشه کودک درونم مهر تو را مي خواهد
باورم کن....
همیشه دوست دارم با اشتیاق به سوي تو بيايم.
خدا شاهد است
هرشب به یاد تو همه آسمان را می گردم
هفت بار از آسمان هفتم تا سقف آبی
از گرمای خورشید تا نرمی ماه
از خورشید تا ریزترین ستاره راه شیری
ابر به ابر از اقیانوس تا برکه روستای عشق
کوچه به کوچه ... به دنبال تو گشتم
گوشهایم را تیز کردم ...
تا در آواز شب اويز هاي عاشق..
یا در آستانه حضور عشق..به تو
در چشمان يک عاشق مضطرب..
نشانه ای از تو را می جویم..
ساده و صاذق مثل
سلامی که از کودک تازه واژه آموخته ی دلم شنیده ایی
مي خواهم
وقتی گلها در انتظار قطره ایی احساس نیازند..
وقتي باغها بيدارند...
وقتی باغبانها دلسوزانه بذر عشق می کارند.
وقتی قناریهای عاشق نغمه سر می دهند
وقتی همه جانم سراسر دلتنگی دوری توست
براي تو بنويسم.
وشاید ....
تو در فراغم نوشته هایم را بخواني
و جواب آنها را به نشاني عشق ارسال کنی
اي کاش قابل میشدم تا تنهايي ات را براي کودک درونم معنا کنی
و از گوشه هاي افق ... در مسیر کهکشان محبت برايم آواز بخوانی
وای خدای من
جمال یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند..
آه خدای دریاها
دوباره شب شد و،دوباره طپش اين دل بي قرارم.
دوباره سايه ي حرف هاي تو..
فرشته ی عشق که روي ديوار روبرو مي افتد.
کاش میشد همه ي ديوارها پنجره شوند
و من تو را ميان چشمهايم می نشاندم.
دوباره شب.....
سکوت .. ماه ... ومن
،دوباره تنهايي و دوباره خودکاري از جنس دل
که با همه ي ابر هاي عالم پر نمي شود.
دوباره شب...،
دوباره ياد تو که اين دل بي قرار را با خواب بیگانه کرده است
دوباره شب...
،دوباره تنهايي،دوباره سکوت،دوباره من و يک دنيا خاطره
شبهایی که خسته ایی...؟
بالای بالینت تا صبح عاشقانه خواهم نشست
تا خدای نکرده اون شب به صبح گرفته ایی ختم نشود
دلم نگران است ...
انگار خبری در راه است