در حبس ثانیه

من سالهایی را شمرده ام

که بهانه اش

گذر تو از کوچه ی قدیمی مان بود

همان که گذشتی و ماندی!

نامش دل بود

ولی . . .

این ثانیه ها که می گذرد

وسالها را که به شماره می نشیند

دل

...

 خانه  ایی به نام دل...

نه..باورم تنهاست

نامش مدت هاست

دل نیست

نام دل  دیگر به گوشم غریبه ست

ولی تو بخوان دل نامه ای را که شاید

شاید به زودی

من هم غریبه ای شدم

و تو ... دیگر

نه دلی

نه مایی

و نه خاطری ازمایی

و...

ونه کوچه ایی

و ... نه

به یادت ماند ...

شاید

درفقس تنگ  دلم

در کوچه  کوچه  اندیشه ام

در افق  تاریک محفلم

آموختمه باشم 

شمارش اعداد رو بدون نام

گاه  ثانیه

گاه ساعت و گاه  ریشه

اینک  زمان معنایی دگریافته  است

اندیشه  پری برای پرواز می جوید

 و دل...

 جایی ندارد برای عرضه ی اندام

با این  دیوار بلند

 دیگر...زندگی ندارد ...

بی تو  معنایی

آری  مانده ام..

من..و سکوت ..و

یک شب  و ..

هزاران ثانیه  ی  خاموش

 یک سقف ..تیره

چشم تر و..

شمارش معکوس

یک  سبد دلواپسی ...

 یک  بوستان رویای...

 عشق  باتو بودن

یک  بیابان  بی کسی

آری میشمارم  ستاره های خیالم  را

 می بالم  به  تویی که 

سالها  با دل خسته ی من

خسته  دل بودی