نشود فاش کسی آنچه میان من و تست

تا اشاراتِ نـظر، نامه رسان من و تست

گوش کن ! با لب خاموش سخن می گویم

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و تست

روزگاری شد و کس مردِ رهِ عشق ندید

حالیا چشمِ جهانی نگران من و تست

گرچه در خلوتِ رازِ دل ما کس نرسید

همه جا زمزمه عشقِ نهان من و تست

اینهمه قصه فردوس و تمنای بهشت

گفتگویی و خیالی ز جهان من و تست

نقش ما گو ننـگارند به دیباچه عقل !

هر کجا نامه عشق است ، نشان من و تست

سایه ! ز آتشکدة ماست فروغ مَه و مِهر

وه از این آتش روشن که به جان من و تست