مهماني
طلوع مي كند آن آفتاب پنهاني
ز سمت مشرق عرفاني
دوباره مي پرد پلك دلم ، نشانه چيست؟
شنيدم مي آيد كسي به مهماني
كسي كه سبزتر از هزار بهار
كسي ، شگفت كسي ، آن چنان كه مي داني
كسي كه نقطه آغاز هر چه پرواز است
تويي در سفر عشق خط پاياني
تويي بهانه آن ابرها كه مي گريند
بيا كه صاف شود اين هواي باراني
تو از حوالي اقليم هر كجا آباد
بيا كه ميرود اين شهر رو به ويراني
كنار نام تو لنگر گرفت كشتي عشق
بيا كه ياد تو آرامشي است بس طوفاني
از کتاب « آینه های ناگهان » قصیر امین پور
+ نوشته شده در شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ ساعت 20:52 توسط ساره
|