معجزه رنج !

 

 وقتي شرايط دشوار را تحمل مي كنيم و با سختي ها روبرو مي شويم، جسارت پيدا مي كنيم.

رنج باعث شجاعت مي شود.

 

آسان نيست كه اوقات سخت را به جاي تنبيهي غير منصفانه ،‌به عنوان نعمت الهي بپذيريم .

وقتي در سختي  و دلشكستگي گرفتار شده ايد ، احساس مي كنيد كه خداوند شما را براي بدبختي آفريده است.

 

از صميم قلب مي خواهيد بگوييد :

 

« اصلاً برايم مهم نيست كه بايد چيزي مهم ياد بگيرم  ، فقط  آرزو مي كنيم كه رنجم تمام شود !

 

اما

 

فراموش نكنيد كه :

 

باد با قدرت و به شدت بر درختان جوان مي ورزد ،‌نه براي اينكه به آنها صدمه برساند   ،‌بلكه براي اينكه به ريشه هايشان بياموزد كه محكم به زمين بچسبند .

 

پس در مواقعي كه سختي و رنج فرا مي رسد به ياد بياور  كه ....

 

تو نميتواني امواج را متوقف كني ،‌اما مي تواني موج سواري را بياموزي ....

 

موج سواري يعني آموختن حركت بر امواج  ،‌ بنابراين  در جهتي كه امواج شما را مي برند حركت كنيد . و اين بهترين روش مقابله با رنجها و بحرانهاست .

 

 بيشتر فرو رفتن  در آن  ، به جاي تلاش براي دوري گزيدن  .

 

 

 

پ.ن : اینروزها روز دیگه ای است آیا کسی میداند ....

 

هدیه ای از یک دوست

 

به سفر خواهم رفت
کلماتی که از لب های چو گل خندانت آمد
و قلب مرا سخت شکست
لحظه تلخ وداع
خوب در یادم هست
من تو را می دیدم
با لبان خندان
چمدانی در دست
کوله باری در پشت
اشک من چون باران
و دو دستم لرزان
عاقبت جاده تو را با خود برد
من فقط دست تکان می دادم
و لبم نغمه تلخی می خواند
آه...آیا تا ابد از تو جدا خواهم ماند؟

 

***

 "من خدارا دارم"

کوله بارم بر دوش , سفری می باید , سفری بی همراه , گم شدن تا ته تنهایی محض !
سازکم با من گفت :
هرکجا لرزیدی , از سفر ترسیدی, تو بگو از ته دل "من خدارا دارم"
من و سازم چندیست که فقط با اوئیم !

 

ممنون دوست خوبم

خواستم بیام وبت تشکر کنم نظراتت باز نمیشد .

 

فردای دیگر

برخيز

كوله بارت را بربند

 از فردا روز ديگري است

روز آمادگي و آزمايش

 

نتيجه اش نشان مسير پيموده  توست

اينكه  ثابت كني 

حرفهايي كه كسي باور نداشت

...

توانايي هاي كه ناشناخنه ماند

...

برخيز و كوله بارت را بربند

كه سحر نزديك است

شايد فرصت آغاز  باشد

مبادا جا بماني

...

 

فرصت به حقيقت پيوستن  پرواز بادبادكها در آسمون آرزوهاي تو

لبخند شيرين  كودكي را كه پاكي اش را به تو  ياد آور مي شود

دستهاي كه محتاج دستهاي توست

تا توانا گردد

 

 

اي حقيقت نزديك

 بي تو  اما من هيچم

رسيدن به مقصد را

،

رنگي كردن دفتر حكايت زندگي را

با دستان پاك كودكاني رنگانگ كن

متفاوت از ديگرانند

 

 

 

خدايا

اي اميد روشني فرداي من

 

در فصلي كه همه شروع مي كند زندگي را

درفصلي كه متولد مي شود مهر و عشق

در فصلي كه رويش دوباره را فرياد مي زند

در فصلي كه ....

 

مرا هم برويان و بگذار ميوه نارس آرزويم را فرشتگان آبياري كند ...

 

به بزرگي ات شك ندارم و مي دانم آرزو هميشه بر دل نمي ماند مي رسد روزي

و مي دانم مرا در حسرتش نخواهي گذاشت ...

 

 

بالله اعتصمت و بالله اثق و توکلت علی الله

 

 

ساره

 

 

عید غدیر خم مبارک

 

 

خورشید شگفته در غدیر است ** علی (ع)

 

باران بهار در کویر است ** علی (ع)

 

بر مسند عاشقی شهی بی همتاست

 

بر ملک محمدی  امیر است **علی(ع)

 

   عید غدیر مبارک باد 

 

 

زندگی

 

پدری همراه پسرش در جنگلی می رفتند. ناگهان پسرک زمین خورد و درد شدیدی احساس کرد. او فریاد کشید آه... در همین حال صدایی از کوه شنید که گفت: آه... پسرک با کنجکاوی فریاد زد «تو کی هستی؟» اما جوابی جز این نشنید «تو کی هستی؟» این موضوع او را عصبانی کرد.

پس داد زد «تو ترسویی!» و صدا جواب داد «تو ترسویی!» به پدرش نگاه کرد و پرسید:«پدر چه اتفاقی دارد می افتد؟» پدر فریاد زد «من تو را تحسین می کنم» صدا پاسخ داد «من تو را تحسین می کنم»  پدر دوباره فریاد کشید «تو شگفت انگیزی» و آن آوا پاسخ داد «تو شگفت انگیزی». پسرک متعجب بود ولی هنوز نفهمیده بود چه خبر است.

پدر این اتفاق را برایش اینگونه توضیح داد: مردم این پدیده را «پژواک» می نامند. اما در حقیقت این «زندگی» است. زندگی هر چه را بدهی به تو برمی گرداند. زندگی آینه اعمال و کارهای نیک و بد توست. اگر عشق بیشتری می خواهی، عشق بیشتری بده. اگر مهربانی بیشتری می خواهی، بیشتر مهربان باش. اگر احترام و بزرگداشت را طالبی، درک کن و احترام بگذار. اگر می خواهی مردم نسبت به تو صبور و مؤدب باشند، صبر و ادب داشته باش!

این قانون طبیعت است و در هر جنبه ای از زندگی ما اعمال می شود. زندگی هر چه را که بدهی به تو برمیگرداند. به هر کس خوبی کنی، در حق تو خوبی خواهد شد و به هر کس که بدی کنی، بدی هم خواهی دید. زندگی تو حاصل یک تصادف نیست. بلکه آینه ای است که انعکاس کارهای خودت را به تو بر می گرداند.

 « پس هرگز یادمان نرود «که با هر دستی که بدهیم، با همان دست می گیریم و با هر دستی بزنیم، با همان دست هم می خوریم . »

کوتاه

 

 

راز  زندگی زیبا این است که  امروز را با یاد خدا گام برداری و  برای فردا به او اعتماد داشته باشی .

 

                                                         

سلام

 

سلام به تک تک دوستان گلم

 

اونقدر اینروزها دلم براتون تنگ شده

برای تک تک دوستان

برای نوشتن

و ...

 

اما کامپیوترم پریده ... به قول یکی از دوستان کلاغ پر .. کامپیوتر پر ...

انشالله به زود زودی درست بشه تا من بتونم از خجالت تک تک تون در بیام .

 

فعلا همچنان محتاج دعاییم

تا بعد به خدا می سپارمتون .

 

ساره

 

تولد ...

 

شب شد 

و آسمان که گرفت

کودکی گریست

...

در این شب پائیزی سرد

کودکی پا به عرصه دنیا نهاد ...

صدای گریه حضورش  در این دنیا  پیچید

میان آدمها

 

....

 

خدا را که دید عاشق شد .

 

...

 

سالها سخت گذشت  و گذشت

 

و  امروز سال دیگری بر زندگی من افزود .

 

 

 ساره

 

12 آبان ماه سال هزار و سیصد و هشتادو نه

 

 

حرفهای ناتمام

 

هیچوقت نگفته اند که در زندگی باید به زور لبخند زد  بعضی وقتها باید تا نهایت آرامش گریست ....

 

فقط یک روز مانده

 

یک روز پراسترس

راهی که مسیر زندگی تو را تعیین می کند

آرزوهایت را در آغوش بگیری

یا ناخواسته

بادلخوری

همچنان مثل پارسال

لای بقیچه ای بپیچی و بگذاری برای روز مبادا

 

خدایا

دادرسی جز تو ندارم یاورم باش .

 

ساره

 

التماس دعا

در يك غروب دلگير پائيزي  ...

 

در يك غروب دلگير پائيزي  روي ديوار دلم نوشتم :

 

                      « زندگي كسي را بازنده اعلام  مي كند كه خدا را ندارد . »‌

 

 

يادم باشد در سر بالايي زندگي گاهي شيپي دلنشين در انتظارمونه و بهتره توقف نكنيم و به حركتمون ادامه بدهيم چون اگه متوقف كنيم نه تنها به آن هدف نميرسيم بلكه فرصتهاي ديگري را هم از خودمان مي گيريم.

 

دوستي برايم نوشت : كساني كه ناملايمات زندگي رو از اونا ميبينيم در حقيقت ماموريني هستند كه جانب تقدير اين كارو ميكنند تا ورزيده بشيم براي نبرد زندگي ، البته تقدير رو به عنوان سرنوشت غير اختياري قبول ندارم و معتقدم جرياناتي كه در زندگي برامون پيش مياد يا نتيجه و انعكاس كارهاي خود ما هستند كه با گذروندن اونا تسويه ميشيم و يا رويدادهايي كه براي قرارگرفتن ما در اون مسيري كه شايسته اش هستيم از ماوراء برامون مديريت ميشه.

 

 

و داداشی برايم نوشت :  

زندگی دارای طول و عرض است
اگر در حرکت طولی مشکل داریم بهتر در عرضش خودمون رو محک بزنیم .

 


 

بايد يه تصميم خوب بگيرم .

يعني در كنار آرزويي كه هنوز بهش نرسيدم  دنبال فرصتهاي خوب ديگه باشم ...

در يك نقطه ماندن  برابر است با فرو رفتن در آن ....

 

هشدار  :  برخيز كه نشستن مطابق  كنديدن است  و بیشتر تقلا كردن مطابق بيشتر فرو رفتن

 

ساره

این  هم تقدیم به دوستای گلم

کوتاه ..

 

« برای بلند شدن باید خم شد اگر گاهی مشکلات تو را خم کرد بدان آغاز ایستادن است . »

یا ضامن آهو

سروده ء احمد سردشتي

*   *   * 

  

                                          آمد به شبم ماه دو چشمان تو مه رو
                                                          يا ضامن آهو
                                       بر صحن چمن نقش شده خال دو ابرو
                                                          يا ضامن آهو


    ميلاد تو آمد به جهان چون نفس يار
    شد موسم ديدار
    خوش باد نسيم قدمت اي مه خوشبو
    يا ضامن آهو


    پر گل شده صحرا و دمن، گل همه گلزار
    بر دشت و چمنزار
    بر دل نفس حق تو شد حجت يا هو
    يا ضامن آهو


    از عطر تو گلهاي جنان مشك فشان شد
    عطر دل و جان شد
    پاشيده گلاب سخنت، هر طرف و سو
    يا ضامن آهو


    سرمست شده شمع و گل و بلبل و ريحان
    «خورشيد فروزان»
    بردل چو زدي شانه به نيلوفر گيسو
    يا ضامن آهو


    آي و قدمي نه، تو به اين وادي جانم
    اي ماه بتانم
    تا نقش زدي دل شده مفتون تو جادو
    يا ضامن آهو


    معلول زبان و سر و دست و تن و پايم
    محتاج دعايم
    از دست و زبان و دل بيچاره ما گو
    يا ضامن آهو


    بر كعبه عشقت همه سو رو به نمازم
    دستي به نيازم
  
  جانا تو شفاعت كن و از ما به وفا گو
    يا ضامن آهو


    از مهر تو تابيده به دل انس خدايي
    شهزاده رضايي
    عطر گل مريم شده بر محمل گيسو
    يا ضامن آهو


    «احمد» همه در مدح تو گويد مه خوشرو
    شكرم به ره او
    گويم همه جا هو همه ياهو
    يا ضامن آهو

 


 پ . ن :

بدجوری دلم داغونه گاش الان تو حرمت بودم

گاش دستام به ضریحت می رسید ....

 

باز قسمت من نشد تو این روز قشنگ کنارت باشم پس کی دعوتم می کنی ؟....

 

 

جمعه ای کنار  دریا -  2  

 

تو اين خونه دلم تو اين فانوس مشكي ام كسي حرفي براي گفتن ندارد و نميدانم  آيا كسي با دلش نوشته ام را مي خواند يا نه ... 

حرفهاي من كه پيچيده نيست  مي تواني عميق دلم را بنگري فقط اگر با دل بخواني ....

 

 

جمعه اي كنار دريا :

 

از شب قبلش با خوشحالي خودتو آماده مي كني تموم كارها رديفه  شب به آسمون نگاه مي كني ماه در نوراني خود پرتو نمايي مي كند با نگاه خيره مانده  به ماه و ياد  آرزوهايي كه  در رسيدن به آن از خود اراده خرج داده اي  و حالا كه فقط يک قدم به رسيدنش مانده  آرزوهايت معلوم نيست كجا جا مانده است؟  اما  اميد هنوز كنار توست ....  با لبخندي كه رو لبانت  آمده به ماه شب بخير مي گويي ....  تا صبح  در خواب هستي و نمي داني دور و برت چه خبر است  ... صبح كه بر مي خيزي مي بيني   كسي مي گويد ديشب چه وزش بادي ورزيد  طوفاني  بود كه صداهايش آدم را مي لرزاند ....  خبري از برنامه و قرارت نيست  ....  مي گويند  دريا كولاكي شده  .. و من مي انديشم كه آيا دريا با اين عظمت و بزرگي اش ، از وزش باد و طوفان كمتر است ؟؟ ... 

يک ساعت كه مي گذرد از لابه لاي پرده  نوري به اتاقم ميتابد از فكر بيرون ميايم و مي بينم كه خورشيد با تمام انرژي بر زمين مي تابد بار ديگر لبخند در لبانم نفش مي بندد ..

 

به ياد  اين جمله دوست داشتني مي افتم : 

 

                                           «   در انتهاي نااميدي بسي اميد است

                                                در پـايـان شب سـيه سپـيـد است  »

 

 

نزديك ساحل كه مي شوم ريه ام  را پر مي كنم از هوايش ... دوستش دارم و عاشق اين هوايم ...

 

زمان همچنان مي گذرد

 و من روي خاك ساحل نشسته ام  به شبي كه گذشت مي انديشم  و آفتابي كه با تمام شدت مي تابد ...

 

 

به چه مي انديشم ؟

 

به آرزوهايم  كه هنوز  كال مانده  .. به تمام تلاشها و اميدهايم ...

 

آيا آرزو هايم را خواهم يافت ؟؟

 

.

.

.

 

 

فقط  مي دانم خدا كنار من است .

 

 

ساره

 

جمعه ای کنار  دریا

 

صبح جمعه آرامش روز آفتابي  پس از شب هولناك از وزش باد

و گذر ابر از لابه لاي ماه و طوفان و عرش موجهاي دريا

جا مانده از سحر

و تيك تاك زمان در حال گذر

...

صبح جمعه آرامش روز آفتابي نشسته ام كنار موجها

جايي همين نزديكي

تماشاي آب بازي كودكان

ريزش موجها پشت سر هم

 ...

وقتي غروب خورشيد از راه مي رسه باز كه دلم هواي نوشتن كرده يادم مي اد

خيلي وقته ننوشتم

و

اين نوشتن بهانه است

شايد مشقي براي شروع

 

27 تير

 

ساره

 

 

پ . ن : کم کم می خوام شروع کنم دوباره دوباره .... دی:

 

یادگاری

 

خدا آن حس زیبایی است که در تاریکی صحرا زمانی که مرگ میدزدد سکوتت را بسان آن نسیم دشت میگوید
کنارت هستم ای تنها..........

 



ارسالي از داداشي

 

نکاتی برای بهتر زیستن

  •  هيچ كس نمي تواند به عقب برگردد و از نو شروع كند اما همه مي تواند از همين حالا شروع كند و پايان تازه اي بسازد .

 

  • شما نميتوانيد كسي را وادار كنيد كه دوستتان بدارد اما مي توانيد به كسي تبديل شويد كه دوستش مي دارد.

 

  • وقتي اتفاقي برايتان مي افتد چه خوب و چه بد به معنايش فكر كنيد . در پشت اتفاقات زندگي منظوري نهفته است كه به شما ياد مي دهد چطور بيشتر بخنديد و سخت گريه نكنيد.

 

  • وقتي ناراحتيد از اينكه به چيزي كه مي خواستيد نرسيديد، محكم بنشينيد و خوشحال باشيد زيرا خداوند در فكر چيز بهتري براي شماست.

 

  • بهتر است غرورتان را به خاطر كسي كه دوستش داريد از دست بدهيد ، تا  اينكه او را به خاطر غرورتان از دست بدهيد.

 

  • مشكلات مانند دست اندازهاي جاده اند ، كمي سرعتان را كم مي كنند ، اما از جاده صاف بعداز آن لذت خواهيد برد. زياد  روي دست اندازها توقف نكنيد، به حركتتان ادامه دهيد.

 

  • ما زمان زيادي صرف مي كنيم تا كسي را به خاطر دوست داشتن پيدا كنيم يا خطاي كساني را كه دوست داريم بگيريم. اما چه خوب ميشد اگر اين زمان را براي بيشتر محبت كردن صرف مي كرديم.

 

  • خدا روز را بدون رنج ، بدون خنده ، بدون اندوه  و  آفتاب بدون باران وعده نداده است . اما او توان پايداري  در آن روزها و وعده تسلي پس از اشك و چراغ راه را به ما داده است .

 

 

 


پ . ن : چرا هیچکی متوجه نشد فانوس مشکی دو ساله شد چرا حتی خودمم یادم نموند ...

 

تولدت مبارک  ....

نمیدونم این یکسال چطور گذشت اما دلم می خواد از امسال خودم باشم  بیشتر از خودم بنویسم ....

 

فقط تنهام نذارید...

...

 

بابایی ...

 

اینروزها دلم هزار بار بهانه ات را می گیرد

دلم نگاهت را می خواهد و بودنت را

 

گاش

باز لبخند و صدای دلنشین ات هوای دلم را داشت

 

کجایی ببینی گاهی آنقدرها خسته می شوم

که جز  نوازش دستهای تو هیچ چیز آرامم نمیکند

 . . .

 

نیستی ببینی جام اشکهای تنهایی ام را

 

ساره

 

 

به مناسبت هفته جهانی ناشنوایان

در زمزمه جوبیاران 

                     زندگی را جستجو کن

در نوای مرغان عاشق

                       سرود حیات بخوان

در همهمه شاخساران 

                         روح را دنبال کن

در طلوع زندگی

                            لبخند بزن

 و در بی نهایت

                   بـه عشــق بـیـنـدیـش

و در صداقـت و پاکـی 

                       خـود را دریـاب






هفته جهانی ناشنوایان ۲ تا ۸ مهر ماه ، بهانه فریادی هست که زندگی را در سکوت با خالق هستی خویش پیوند زده


فریاد سکوت گونه یتان پر رسا باد.



ساره


چرا هنگام مشاجره فریاد می‌زنیم؟!

 
استادى از شاگردانش پرسید:
چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟
چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟

شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت:
چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.

استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟
آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.

سرانجام او چنین توضیح داد:

هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد.
آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند.
هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند.

سپس استاد پرسید:

هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟
آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟
چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است.
فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است.

استاد ادامه داد:

هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد.
__________________
 

 

سکوت

گاهي شرايط آدما يك دفعه از اين رو به اون رو ميشه كه از خودت مي پرسي چرا اينطور شد مثل حسي كه من الان دارم  ...

 

خدايا

 

خسته ام  خسته  ...

 

گاش يكي بود كه باهاش حرف بزنم  گاش ....

خدا چرا فکر می کنم  اينقدر تنهام 

چرا يه دفعه دور و برم خاليه؟  ... 

 

خودت به دادم برس

.....

...

 

خدایا ...

 

خدايا

 من خود را به تو واگذار مي كنم

تا بنا بر اراده ات مرا بسازي

و آنچه مي خواهي با من انجام دهي

 مرا  از قيد من آزاد كن تا بهتر بتوانم اراده تو را انجام دهم

دشواري ها را از ميان بردار تا پيروزي برآنان شاهدي

بر توان تو  و عشق تو براي آناني باشد كه ياريشان مي كنم . 

 

داستان کوتاه

 

پدر داشت روزنامه می خواند پسر که حوصله اش سر رفته بود پیش پدرش رفت و
گفت : پدر بیا بازی کنیم پدر که بی حوصله بود چند تکه از روزنامه که عکس نقشه دنیا
بود تکه تکه کرد و به پسرش داد و گفت برو درستش کن . پسر هم رفت و بعد از مدتی عکس را به پدرش داد.
پدر دید پسرش نقشه جهان رو کاملاً درست جمع کرده از او پرسید که نقشه جهان رو از کجا یاد گرفتی؟
پسر گفت : من عکس اون آدم پشت صفحه رو درست کردم . وقتی آدمها درست بشن دنیا هم درست میشه


فقط کافی که ما تغییر کنیم
به امید روزی که همه دست همدیگر رو بگیرند.

 

ارسال شده توسط یه رهگذر

 

آخ جون بارون

 

اينقدر يواشکی  اومدي كه وقتي زمین  از تو خيس بود ديدمت

اينقدر آروم  آروم باريدي با نم نمي دلنشين

 

  

خدايا شكرت

 

 

ساره

 

نمایی از طبیعت

 

اردبيل   - مجتمع تفريحي شورابيل  

 

 

عكس اول  از سمت چپ و عكس دوم از روبرو است  درياچه در وسط با جاده دوراني در كنار طبيعت  سرسبز  ... 

 

 

 

 بقيه عكس ها رو در ادامه مطلب ببينيد :

 

 

ادامه نوشته

سخنان ماندگار

 

از انسان ها غمي به دل نگير؛

زيرا خود نيز غمگين اند؛

با آنکه تنهايند ولي از خود ميگريزند

زيرا به خود و به عشق خود و به حقيقت خود شک دارند؛

پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند.



دکتر علی شریعتی

 

 

سلام به مهمون عزيز خدا  

سلام به دوستان خوب خودم 

 

ماه رمضون ، ماه وصال عاشقي به معشوق بر همه عاشقان  مبارك  .

 

طاعت و عبادتون قبول درگاه حق اميدوارم تو اين ماه عزيز  كه مهمون خداييم قدر تك تك ثانيه هامونو بدونيم  ...

 

و اميد كه لياقت مهماني او رو داشته باشيم.

 

 التماس دعا

زندگی مسابقه نیست

 

حرمت اعتبار خود را هرگز در میدان مقایسه ی خویش با دیگران مشکن

که ما هر یک یگانه ایم

موجودی بی نظیر و بی تشابه.

و آرمان های خویش را به مقیاس معیار های دیگران بنیاد مکن

تنها تو می دانی که «بهترین» در زندگانیت چگونه معنا می شود

از کنار آنچه با قلب تو نزدیک است

آسان مگذر

بر آنها چنگ در انداز، آنچنانکه بر زندگی خویش

که بی حضور آنان، زندگی مفهوم خود را از دست می دهد.

با دم زدن در هوای گذشته و نگرانی فرداهای نیامده

زندگی را مگذار که از لابلای انگشتانت فرو لغزد و آسان هدر شود.

هر روز همان روز را زندگی کن و بدینسان تمامی عمر را به کمال زیسته ای

و هرگز امید را از کف مده آنگاه که چیز دیگری برای دادن در کف داری.

همه چیز در آن لحظه ای به پایان می رسد که قدم های تو باز می ایستد

وهراسی به خود راه مده از پذیرفتن این حقیقت که هنوز پله ای تا کمال فاصله باشد.

تنها پیوند میان ما خط نازک همین فاصله است

برخیز و بی هراس خطر کن، در هر فرصتی بیاویز

و هم بدین سان است که به مفهوم «شجاعت» دست خواهی یافت.

آنگاه که بگویی دیگر نخواهمش یافت

عشق را از زندگی خویش رانده ای

عشق چنان است که هر چه بیشتر ارزانی داری سرشارتر شود

و هر گاه که آن را تنگ در مشت گیری آسانتر از کف رود

پروازش ده تا پایدار بماند

رویاهایت را فرو مگذار که بی آنان زندگانی را امیدی نیست

 و بی امید زندگی را آهنگی نباشد

از روزهایت شتابان گذر مکن

که در التهاب این شتاب نه تنها نقطه ی سر آغاز خویش

که حتی سر منزل مقصود را گم کنی

زندگی مسابقه نیست، زندگی یک سفر است

و تو آن مسافری باش که در هر گامش

ترنم خوش لحظه ها جاری است.

 

(نانسی سیمس)

 

ساحل و صدف

 

مردی در کنار ساحل دورافتاده ای قدم می‌زد. مردی را در فاصله دور می بیند که مدام خم می‌شود و چیزی را از روی زمین بر می‌دارد و توی اقیانوس پرت می‌کند. نزدیک تر می شود، می‌بیند مردی بومی صدفهایی را که به ساحل می­افتد در آب می‌اندازد.


 - صبح بخیر رفیق، خیلی دلم می­خواهد بدانم چه می­کنی؟


- این صدفها را در داخل اقیانوس می اندازم. الآن موقع مد دریاست و این صدف ها را به ساحل دریا آورده و اگر آنها را توی آب نیندازم از کمبود اکسیژن خواهند مرد.


- دوست من! حرف تو را می فهمم ولی در این ساحل هزاران صدف این شکلی وجود دارد. تو که نمی‌توانی آنها را به آب برگردانی خیلی زیاد هستند و تازه همین یک ساحل نیست. نمی بینی کار تو هیچ فرقی در اوضاع ایجاد نمی­کند؟


مرد بومی لبخندی زد و خم شد و دوباره صدفی برداشت و به داخل دریا انداخت و گفت: "برای این یکی اوضاع فرق کرد."

 

دوست خوبم نظر شما چیست ؟؟

 

...

 

خداوندا !

ما را از آنانی قرار ده :

که درختهای اشتیاق در باغهای سینه هایشان ریشه دوانده

وشعله های عشق تو

آتش به دلهایشان زده

و رایحه جمال تو پرنده افکارشان را

اوج تازه بخشیده .

آنان که در مزارع قرب تو ، به چراگاه

مکاشفه آمده اند و از چشمه عشق تو با جامهای لطف تو

می نوشند.

 

کوتاه ..

 

 

هر رفتني رسيدني نيست

اما براي رسيدن بايد رفت

 كسي كه عشق رفتن دارند زمين خوردن مانعش نميشود.

...